نظرات شخصی هادی بیات

سیاسیُ اجتماعیُ فرهنگی و ...

نظرات شخصی هادی بیات

سیاسیُ اجتماعیُ فرهنگی و ...

بازخوانی یک نامه تاریخی

کعب بن عبیده یکی از زاهدان و متعبدان معاصر عثمان بن عفان در اعتراض به روش خلیفه نامه ای به او نوشته است. در ذیل متن نامه او و رفتار عثمان را می آورم.

متن نامه از ابن اعثم کوفی در الفتوح: «الی عبدالله عثمان امیرالمؤمنین من کعب بن عبیده، اما بعد بداند امیرالمؤمنین که تو را بیم می کنم از فتنه و بر تو هراسانم از فراق این امت، بدان سبب که تو نیکان از شهر بیرون کردی و بدان را امارت و ولایت دادی. دشمنان نیکمردان را به غنایم ایشان شریک گردانیدی و جماعتی را که در دین و دیانت از ایشان کمتر بودند بر ایشان برگزیدی. کتاب خدای را پاره پاره کردی و باران از آسمان و نبات از زمین برداشتی. خویشان خویش را بر سر مردمان مسلط کردی تا سینه های مسلمانان پر از کینه تو شد. جماعتی را که به خویشتن نزدیک گردانیده ای و توانگر و مستظهر شده اند، نه از کفایت توست بلکه از غنیمت های شهرهای ماست. حَکم میان ما و تو خدای جل جلاله تمام است. اگر برگردی و دلهای ما را به دست آری، همگان ناصر و ناصح تو باشیم، و اگر ابا نمایی و بر این جمله نروی، ما از ظلم تو به خدای زینهار خواهیم و در بامداد و شبانگاه پناه به درگاه او بریم. والسلام ».

نامه را به مردی دادند تا برای عثمان ببرد. مرد وقتی بر عثمان وارد شد که با گروهی از صحابه از جمله امام علی علیه السلام در دیوان بودند. چون عثمان نامه را خواند متغیر شد و پرسید چه کسی نامه را نوشته گفت از صلحای کوفه. عثمان گفت دروغ گفتی بلکه سفها و اهل بغی و حسد نوشته اند. پس دستور داد جامه از تن آن مرد بکشند و او را محکم بزنند تا انتباه دیگر فتّانان - فتنه گران - باشد.

امام علی فرمود این مرد را به چه جهت می زنند؟ او رسولی بیش نیست و نامه ای آورده. عثمان گفت پس او را به زندان ببرند. علی(ع) گفت: بر او گناهی واجب نمی شود که به زندان فرستند. پس او را رها کردند.

عثمان نامه ای نوشت به والی کوفه که کعب بن عبیده را در صحبت مردی کریه منظر، زشت لقا و درشت طبع به نزدیک او فرستد. عثمان با دیدن کعب بعد از جدلی شنیدنی دستور داد جامه از او برکشیدند و او را بیست تازیانه  بزدند و به جانب کوفه بازگردانیدند. پس به سعید بن عاص والی کوفه نوشت : «چون کعب بن عبیده به کوفه رسد، او را در صحبت مردی درشت خوی و ناخوش، حرکت ده و به فلان کوه فرست تا در آن جا باشد». پایان نقل

این نحوه برخورد عثمان با ناصحان و سرنوشت او که دیگر بی نیاز از شرح و توضیح است.